بگــو از من چه دیدی نازنین یار
که ابری شد دلت هنگام دیدار
شکستی خواب و رویامو چـه آسون
شدی از عاشقی ، دلخسته ، بیزار
فراموش کردی اون روزای خـوب و
سـپردی تن به تــقدیر زمونه
نخواسـتی عاشـقت ، یارت ،کنارت
تا جون داره نفس داره بمونه
نوشـتم هـر شـبی با روح خسـته
واست شعر و کلامی عاشقونه
ولی غافـل ، نـمونده دل تــو سینه
که معنی محبت رو بدونـــه.